سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] بسا کسى که با نعمتى که بدو دهند . به دام افتد ، و با پرده‏اى که بر گناه او پوشند فریفته گردد ، و با سخن نیک که در باره‏اش گویند آزموده شود ، و خدا هیچ کس را به چیزى نیازمود چون مهلتى که بدو عطا فرمود . [نهج البلاغه]
دوشنبه 103 اردیبهشت 10: امروز

سلام

فردا روز ولادت یگانه منجی عالمه و من نمی دونم چه جوری باید روز ولادت امام زمانم رو تبریک بگم.

می دونید تا به حال روز تولد خیلی افراد رو بهشون تبریک گفتم از عزیزترین کسم گرفته تا غربیه ترین اشخاص.

ولی این دفعه فرق میکنه .

با همه ی لحن خوش اواییم

 در به در کوچه تنهاییم

اقا جون به فکرم رسید یه نامه براتون بنویسم .اگه شما هم می خواید در این نامه با ما باشید اول برای سلامتی

امام زمان یه صلوات محمدی پسند بفرستید.

سلام اقا جون ، امیدوارم حالتون خوب باشه ، من امروز به خودم اجازه دادم براتون یه نامه بنویسم . اصلا نویسندگیم خوب نیست .به بزرگی خودتون ببخشید

 هر شب و روز نمازه را به اقامه ی تو میخوانم.هر روز دلبسته تر از دیروز برای امدنت ثانیه هارا به دقیقه ها ، دقیقه ها را به ساعت ها وعده میدهم. بگو در کدامین جاده سر بر مهره ی عشق نهاده ایی. بگو کجایی ؟ نکند در مدینه ای .مرا راهی به انجا نیست.

ایا می ایی؟ .نمی دانم ان هنگام که نوید امدنت در کوچه محلمان سر داده میشود زیر خاک خفته ام و یا این که برای امدنت اسفند را بر روی اتش اماده می کنم.ولی برایم مهم نیست که در زیرخاک باشم برایم امدن تو مهم است که بودن یا نبودن من فرقی نخواهد داشت ولی چه بی اجازه سخن می گویم.

اصلا چرا این جوری صحبت می کنم مگه ادم با اقای خودش با امامش این جوری حرف می زنه این سخنان فاصله رو زیاد می کنن می خوام به اندازه  ی  اشناییمون با هاتون صحبت کنم. اقا جون ، اقای عزیزم نمی دونم کجایید. نمیدونم تو کدوم جاده وایستادید و جا نمازتون رو زمین پهن کردید. اخه من نمی دونم کجایید تا پشت سرتون نماز بخونم. من از کی بخوام برام از گذشته ها بگه. من از کی بخوام راهنماییم کنه .  درسته همه چیزو نمیدونم ولی اینو می دونم که خیلی دوستون دارم .منتظر نشستم لب جاده .می دونم که از این جاده میایید.جاده ای که دو طرفش هم درخت های سنجد گرفتن. از الان می تونم بوی عباتونو حس کنم خوشا به حال سنجدا حتما بوی عباتونو گرفتن.اما وقتی اومدید چه جوری نگاتون کنم.این چشا خیلی گناه کردن نمی تونن شما رو ببینن. چشامو با دستمال سبز می بندم.با دلم نگاتون می کنم با همون چشایی که همیشه اومدنتون رو منتظر بودن.ولی اقا جون اگه قبولم نکنید اگه انتظارم رو پای خود خواه یم بذارید. باید چی کار کنم . اقا جون دیگه خسته شدم ، از همه ی نا مهربونیا ، از همه ی دروغا ، از همه ی بد گوییا ، از همه ی تهمت ها که این انسان های کره ی خاکی در حق هم کم نمیذارن .ا زهمه ی انسان هایی که به هم می خندن به جای این که باهم بخندن ، از همه کسانی که بین این همه خوبی، زشتی ها رو می بینن ، از همه ی کسانی که به جای دوستی، دشمنی رو خوب بلدن.از همه کسانی که فقط خودشون رو می بینن خسته شدم  .

از همه ی کسانی که فقط بلدن بشکنن ، از همه ی کسانی که باعث میشن از اسمون  به جای بارون و برف، بمب و خمپاره بباره . از همه ی کسانی که باعث میشن بچه ها مجال گریه کردن پیدا نکنن. از همه ی اینا خسته شدم .بیا هرچه زودتر بیا .همه منتظریم .

اقای عزیزم فردا روز تولد شماست . از ته دل میگم اقا جونم روز تولدتتون مبارک .انشاءالله هزاران سال به این

روزها

 


 نوشته شده توسط نوروزی در جمعه 85/6/17 و ساعت 2:12 عصر | نظرات دیگران()

بالا

بالا