سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سنگى که به غصب در خانه است ، در گرو ویرانى کاشانه است . [ و این گفتار از پیامبر ( ص ) روایت شده است و شگفت نیست که دو سخن همدیگر را ماند که از یک چاه کشیده است و در دو دلو ریخته . ] [نهج البلاغه]
جمعه 103 فروردین 10: امروز

بسم الله الرحمن الرحیم

شاید خیلی از انسان ها دوست داشته باشن در تصمیم گیری های سخت زندگی از اندیشه و تایید دیگران استفاده کنند .

واین کار به شکل های مختلفی صورت میگیره که شاید بارزترین نمونه ی اون استخاره باشه که از اون به مشورت با خدا یاد می کنن.

امروز در مورد انواع این کار با هم صحبت می کنیم .

1-     استخاره مطلق

این استخاره در واقع نوعی دعا و طلب خیر کردن است و تنها مربوط به مواقع شک و دو دلی تردید نیست.

از همین روست که امام صادق (ع) فرمود که خداوند می فرماید (( از بدبختی بنده ی من است که کاری از کار هایش را بدون استخاره (طلب خیر) انجام دهد))

2- استخاره مشورتی

یکی از انواع استخاره ها استخاره مشورتی است.روش این استخاره به این صورت است :

در کتاب های محاسن ، معانی الا خبار و فتح الابواب به سند های معتبر از امام جعفر صادق (ع) امده است که هر گاه یکی از شما کاری را اراده کند با کسی مشورت نکند تا این که پیش از ان با خدا مشورت کند راوی پرسید : چگونه با خدا مشورت کند ؟ فرمود: اول از حق تعالی خیر خود را طلب کند بعد با مومنان مشورت کند تا خدا انچه خیر او در ان است به زبان ایشان جاری گرداند.

3-استخاره قلبی

شیخ طوسی درکتاب اقتصاد می نویسد :کسی که اراده انجام کاری را کرده است سنت است که غسل کند و دو رکعت نماز به جای ارد یعد از ان به سجده برود و صد مرتبه بگوید :

استخیر الله تعالی فی جمیع اموری کلها خیره فی عافیه

پس از ان هرچه که به دلش و قلبش افتاد عمل کند

انواع دیگر استخاره رو پست های بعدی انشا الله معرفی می کنم

موفق باشید


 نوشته شده توسط نوروزی در سه شنبه 85/6/21 و ساعت 10:11 عصر | نظرات دیگران()

امروز می خوام از حضرت فاطمه(ص) بانوی دو عالم بنویسم . چند حدیث زیبا و شنیدنی که زندگی اخلاقی انسان رو تحت تاثیر قرار می دن.

اگه دوست دارین بخونید اول سوره ی مبارکه  کوثر رو با صدای بلند تلاوت کنید .

روزی چشمان حضرت علی (ع)به تاول دست های حضرت فاطمه (س) افتاد دلش اتش گرفت .گفت بیا به نزد پیامبر (ص)برویم و از او خدمتکاری تقاضا کنیم.رفتند اما دست پیامبر از انها تنگ تر بود.ولی انگا رنه گفتن به تقاضا در قاموس پیامبر (ص) نبود .به فاطمه (س) که پس از ان کار ها سهل می نمود و گره ها گشا ده :

(( پس از هر نماز 34 بار الله اکبر بگویید و خدا را به بزرگی یاد کنید .

و 33 بار الحمد الله بگویید و سپاس او ر ا بگذارید .و33 بار خدا را تنزیه کنید و سبحان الله بگویید.))

روز ی حضرت علی (ع) پس از تلاش و خستگی به خانه امد .خطاب به فاطمه (س) گفت: فاطمه جان چیزی برای خوردن در خانه هست؟ و فاطمه مهربان و شر مسار گفت : دو روز است که هیچ چیز برای خوردن در خانه نبوده و کودکان دو روز است که جز گرسنگی هیچ طعامی ندیده اند .

علی (ع) گفت چرا در این دو روز هیچ نگفته ای ؟ فاطمه (س) پاسخ داد  ))من از پروردگار خود حیا میکنم چیزی از تو در خواست کنم که تو بران توان وقدرت نداری))

و چه قدر فاصله است بین اندیشه ی  ما و ان حضرت ..ما باید از تک تک این احادیث نتیجه بگیریم و سر مشق زندگیمون قرار بد یم .

حضرت رسول اکرم (ص) محبت فاطمه سلام الله علیها در صد مورد پر مخاطره سود می بخشد .که اسان ترین انها  دم مرگ ، قبر ، محشر ، صراط و به هنگام حساب و کتاب است.


 نوشته شده توسط نوروزی در یکشنبه 85/6/19 و ساعت 11:37 صبح | نظرات دیگران()

سلام

فردا روز ولادت یگانه منجی عالمه و من نمی دونم چه جوری باید روز ولادت امام زمانم رو تبریک بگم.

می دونید تا به حال روز تولد خیلی افراد رو بهشون تبریک گفتم از عزیزترین کسم گرفته تا غربیه ترین اشخاص.

ولی این دفعه فرق میکنه .

با همه ی لحن خوش اواییم

 در به در کوچه تنهاییم

اقا جون به فکرم رسید یه نامه براتون بنویسم .اگه شما هم می خواید در این نامه با ما باشید اول برای سلامتی

امام زمان یه صلوات محمدی پسند بفرستید.

سلام اقا جون ، امیدوارم حالتون خوب باشه ، من امروز به خودم اجازه دادم براتون یه نامه بنویسم . اصلا نویسندگیم خوب نیست .به بزرگی خودتون ببخشید

 هر شب و روز نمازه را به اقامه ی تو میخوانم.هر روز دلبسته تر از دیروز برای امدنت ثانیه هارا به دقیقه ها ، دقیقه ها را به ساعت ها وعده میدهم. بگو در کدامین جاده سر بر مهره ی عشق نهاده ایی. بگو کجایی ؟ نکند در مدینه ای .مرا راهی به انجا نیست.

ایا می ایی؟ .نمی دانم ان هنگام که نوید امدنت در کوچه محلمان سر داده میشود زیر خاک خفته ام و یا این که برای امدنت اسفند را بر روی اتش اماده می کنم.ولی برایم مهم نیست که در زیرخاک باشم برایم امدن تو مهم است که بودن یا نبودن من فرقی نخواهد داشت ولی چه بی اجازه سخن می گویم.

اصلا چرا این جوری صحبت می کنم مگه ادم با اقای خودش با امامش این جوری حرف می زنه این سخنان فاصله رو زیاد می کنن می خوام به اندازه  ی  اشناییمون با هاتون صحبت کنم. اقا جون ، اقای عزیزم نمی دونم کجایید. نمیدونم تو کدوم جاده وایستادید و جا نمازتون رو زمین پهن کردید. اخه من نمی دونم کجایید تا پشت سرتون نماز بخونم. من از کی بخوام برام از گذشته ها بگه. من از کی بخوام راهنماییم کنه .  درسته همه چیزو نمیدونم ولی اینو می دونم که خیلی دوستون دارم .منتظر نشستم لب جاده .می دونم که از این جاده میایید.جاده ای که دو طرفش هم درخت های سنجد گرفتن. از الان می تونم بوی عباتونو حس کنم خوشا به حال سنجدا حتما بوی عباتونو گرفتن.اما وقتی اومدید چه جوری نگاتون کنم.این چشا خیلی گناه کردن نمی تونن شما رو ببینن. چشامو با دستمال سبز می بندم.با دلم نگاتون می کنم با همون چشایی که همیشه اومدنتون رو منتظر بودن.ولی اقا جون اگه قبولم نکنید اگه انتظارم رو پای خود خواه یم بذارید. باید چی کار کنم . اقا جون دیگه خسته شدم ، از همه ی نا مهربونیا ، از همه ی دروغا ، از همه ی بد گوییا ، از همه ی تهمت ها که این انسان های کره ی خاکی در حق هم کم نمیذارن .ا زهمه ی انسان هایی که به هم می خندن به جای این که باهم بخندن ، از همه کسانی که بین این همه خوبی، زشتی ها رو می بینن ، از همه ی کسانی که به جای دوستی، دشمنی رو خوب بلدن.از همه کسانی که فقط خودشون رو می بینن خسته شدم  .

از همه ی کسانی که فقط بلدن بشکنن ، از همه ی کسانی که باعث میشن از اسمون  به جای بارون و برف، بمب و خمپاره بباره . از همه ی کسانی که باعث میشن بچه ها مجال گریه کردن پیدا نکنن. از همه ی اینا خسته شدم .بیا هرچه زودتر بیا .همه منتظریم .

اقای عزیزم فردا روز تولد شماست . از ته دل میگم اقا جونم روز تولدتتون مبارک .انشاءالله هزاران سال به این

روزها

 


 نوشته شده توسط نوروزی در جمعه 85/6/17 و ساعت 2:12 عصر | نظرات دیگران()

تقدیم به یوسف کنعان دوران ،گمشده شهر دلها صاحب الزمان

تب وصال

تمام لحظه ها پر از تب وصال شد بیا

نفس درون سینه ام ببین چه حال شد بیا

دلم گرفته تا ابد نمی توان که غم نوشت

کنون که طول غیبتت هزار سال شد بیا

به ناله بلند اگر تو را بهانه می کنم

شکوفه های خنده نا شکفته لال شد بیا

قسم به عمق و وسعت غم به جان نهفته ام

دوباره آب چشمه دلم زلال شد بیا

برای لحظه ای بیا به خلوت خیال من

سکوت خلوت دلم پر از ملال شد بیا

گشوده بود سفره غمی به حجم آسمان

خدا برای من تو هم اگر مجال شد بیا

سوال بی جواب اگر ملال خاطر آورد

جواب تو سوال تر زصد سوال شد بیا

سرود زندگانی ام اگر چه ناسروده ماند

همین غزل گزینه ای ز وصف حال شد بیا

فضای سینه ام پر از غم نبودن تو شد

تردد نفس از این محل محال شد بیا

به روی خط عابر پیاده ایستاده ام

چراغ سبز زندگی پر اختلال شد بیا

مگر تو خود نخواستی به راستی سرایمت

سرودم امر تو ببین که امتثال شد بیا

غزل ترین غزل تویی ، سرودنی تر از همه

غزل مثال من پر از تب وصال شد بیا


 نوشته شده توسط نوروزی در جمعه 85/6/10 و ساعت 12:51 صبح | نظرات دیگران()

حلول مبارک ماه شعبان را به همه خصوصا مسلمانان جهان تبریک می گوییم.

سالروز  ولادت سید الشهدا امام حسین (ع) و ماه بنی هاشم حضرت ابو الفضل (ع) را به  شیعیان تبریک عرض می کنیم.

به مناسب فرا رسیدن ماه مبارک شعبان فرصت رو مناسب دیدم تا در هر پست روایت افرادی رو بنویسم که به ملاقات اقا امام زمان (عج) نائل شدند.

به امید ان روز که ما هم یه روزی بتونیم اقا رو ملاقات کنیم.

این روایت خیلی شیرینه کامل بخونید.

 اقای ما تنها امام ما نیست ناجی تمام انسانها ی روی زمینه .اقا جون به ما هم سر بزن................

مرحوم حاجی نوری در کتاب ((نجم الثاقب)) می گوید:

عالم  جلیل و حبر   نبیل ، مجمع فضائل و فواضل شیخ علی رشتی که عالم  با تقوی وزاهد ودارای علوم  زیادی  بود ، با بصیرت و خیرت و شاگرد استاد اعظم  مرحوم شیخ مرتضی انصاری  اعلی الله  مقامه  بود و من در  سفر و در حضر با او بودم و کمتر کسی را مانند او در فضل و اخلاق و تقو ی دیدم نقل کرد که:

یک زمانی از زیارت حضرت ((ابی عبد الله الحسین)) از راه اب فرات به طرف نجف بر می گشتم در کشتی کوچکی بین کربلا و طویرج با مسافر می رفت نشستم مسافرین ان کشتی همه اهل حله بودند همه مشغول لهو لعب و مزاح و خنده بودند فقط یکی در میان انها خیلی با وقار و متین وسنگین نشسته بود  و با انها در لهو و مزاح مشغول نمی شد.و گاهی ان جمعیت با او در مذهبش سر به سر می گذاشتند و به او طعن می زدند و در عین حال در طعام و غذا با او شریک  و هم خرج بودند.من زیاد تعجب می کردم  ولی د ر کشتی نمی توانستم از او سوالی بپرسم بلا خره به جایی رسیدیم که عمق اب کم بود و چون کشتی سنگین بود وممکن بود به گل بنشیند ما را از کشتی پیاده کردند. در کنار فرات راه می رفتیم من از ان مرد با وقار پرسیدم چرا انها شما را اذیت می کنند.

ا و گفت : اینها اقوام منند این ها همه سنی اند پدرم هم سنی بود ولی مادرم شیعه بود و من خودم هم سنی بودم ولی به برکت حضرت ولی عصر (عج)ارواحنا فداه به مذهب تشیع مشرف شدم.

گفتم شما چه طور شیعه شدید ؟

گفت اسم من یاقوت است و شغلم رو غن فروشی در کنار جسر حله بود ، چند سال قبل برای خریدن روغن از حله با جمعی به قرا ء و چادر نشینان  اطراف حله رفتم تا انکه چند منزل از حله دور شدیم در راه برگشت در یکی از منازل که استراحت کرده بودیم من به خواب رفتم وقتی بیدار شدم دیدم رفقا رفته اند و من تنها در بیابان مانده ام و اتفاقا راه ما تا حله راه بی علف وابی بود و درنده گان زیادی هم داشت و ابادی هم در ان نزدیکی وجود نداشت.به هر حال به راه افتادم ولی راه را گم کردم ودر بیابان متحیر ماندم و کم کم از درندگان وتشنگی که ممکن بود به سراغم بیایند ترسیدم به اولیا خدا که ان روز به انها معتقد بودم ، مثل ابو بکر عثمان ، عمر و معاویه و غیر هم متوسل شدم و استغاثه کردم ولی خبری نشد یادم امد که مادرم می گفت :

 که ما(( امام زمانی)) داریم که زنده است و هر وقت کار بر ما مشکل شود ویا راه را گم کنیم او به فریادمان میرسد و کنیه اش ((ابا صالح ))است.

من با خدای تعالی عهد بستم که اگر او مرا از این گمراه ی نجات دهد من به دین مادرم که شیعه است مشرف می گردم بلا خره به ان حضرت استغاثه کردم و فریاد میزدم که یا((ابا صالح ادرکنی)) ناگهان دیدم یک نفر در کنار من راه میرود و بر سرش عمامه سبزی است وراه را به ما نشان  می دهد و

می گوید :

(( به دین مادرت مشرف شو و فرمود : الان به قریه ای می رسی که که اهل انجا همه شیعه اند.

گفتم: ای اقا با من نمی ائی تا مرا به قریه برسانی فرمود : نه زیرا در اطراف دنیا هزار ها نفر به من استغاثه می کنند و من باید به فریادشان برسم

و انها را نجات بدهم و فورا از نظرم غایب شد.))

بپوسم خاک پاک جمکران را

تجلی خانه ی پیغمبران را

خبر امد خبری در راه است

سرخوش ان دل که از ان اگاه است

شاید این جمعه بیاید شاید

پرده از چهره گشاید شاید


 نوشته شده توسط نوروزی در دوشنبه 85/6/6 و ساعت 12:50 صبح | نظرات دیگران()

خواستم پست امروز را درمورد جوانان بگذارم. ولی  متوجه شدم که خودم هم سن زیادی ندارم ونمی تونم به عنوان خواهر بزرگتر کسی رو راهنمایی کنم. بالاتر از اون  مبحثی که مد نظر داشتم نمی دونستم اصلا به

مذهب و دین ارتباط داره یا نه .ولی اون قدر این مطلب برام مهم جلوه کرد که دلم نیومد ننویسم.

طی یه حساب و کتاب که داشتم  به یه سری امار وارقام جالبی رسیدم که شاید از نظر شما هم جذاب باشه.

اگه یه رو ز حول وحوش ساعت های 6.5 تا 7 به خیابان ولیعصر و امام خمینی سر زده باشید متوجه افرادی میشید که خیلی بی هدف یا یک جا ایستادند ویا مدام طول و عرض خیابون رو متر می کنند.امار همچین افرادی خیلی زیاد ه.

البته (هیچ غرضی در کار نیست) تعداد اقایان در این محفل ها زیادتر  هم هست .

از طرز پوشش و شکل ظاهری افراد که بگذریم  به یه اصل مهمی میرسیم که واقعا قلب ادمی رو به درد میاره.

البته به نظر من افراد با ظواهر شناخته نمیشن .همونطور هم که قبلا گفتم اگر خانمی دارای حجاب مناسبی نیست به حتم ادم بدی نیست  وهمچنین اقایی که شکل ظاهری شبیه یه خانم داره هم انسان کافری نیست.منتها خیلی از ارزشها برای این سری از افراد خوب تعریف نشده.

جوانان امروز به دنبال یک واکنش ، یک عکس العمل در برابر خواسته هاشون هستن . واین مقابله به صورتی ظاهر میشه  که الان ما هر روز در شهرستان خودمان شاهد ان هستیم.واین امار در پایتخت و شهر ها واستان های بزرگتر به مراتب بیشتر است. در واقع جوانان با یک سری عقاید تعریف شده برای انها د رحال جنگ هستند . و فکر  می کنن با این کار مخالفت خودشونو نشون میدن و نمی دونن که در  این جنگ شکست خوردگان اصلی خودشون هستن. جالبه بدونید یه روز که برای خرید به بازرا رفته بودم در عرض ده دقیقه ای که کنار در مغازه ایستاده بودم خانمی 5 بار یه مسیری رو مکررا رفت وبر گشت.. به طور دقیقتر در هر دو دقیقه یه رفت و یه برگشت. این ها همه درد جامعه است. مجلس های مختلف گفت و شنود ان هم در محل رفت وامد عابران، خنده های بی جا ، سخنان بی ارزش که شخصیت ادمی رو زیر سوال می بره.

مهمترین چیزی رو که نه تنها اون ها بلکه جامعه از دست میده وقت با ارزشه .این همه نیروی کارو ، این همه جوانی وسر زندگی و این همه خبر مرگ جوانان در اثر موتو ر سواری ، مصرف مواد ، مصرف مشروب و...

و همه ی این ها از شناخت نا کافی افراد از اصل*  وجود* سر چشمه میگره.

فکر کنید اگر همه ی این جوانانی که ساعت ها در بیرون از منزل به سر می برن فقط 10 دقیقفه اختصاص بدن به تلاوت ایاتی از قران ، یا خواندن نهج البلاغه .شاید دور از انتظار نباشه که روزانه هزاران بار

ختم قران بشه و صد ها بار نهج البلاغه خونده بشه.

حالا اگر تعداد این افراد رو در شهرستان خودمون 100نفر در نظر بگیریم واین ها هرکدام روزی 10 دقیقه اختصاص به مطالعه کردن (علاوه بر تلاوت قران و نهج البلاغه بلکه به کتاب های مورد علاقه ی خودشون)

بدن. دقیقا میشه 1000دقیقه در روز . و این نظریه در مقیاس بالاتر شاید از میلیارد هاهم بگذره.

و چه وقت با ارزشی رو ا ز دست میدیم. اوردن این مطالب در حیطه نوشتن خیلی اسونه ولی در زمان عمل بسیار مشکله .مگر این که به زبان خود ما ها با ما صحبت کنن و ارزش های واقعی رو به ما ها نشون بدن.

یادمه یک روز در سرویس دانشگاه پشت سر یه خانومی نشسته بودم وایشون با صدای بلند برای دوست شون

از نمرات  و تعداد واحد درسیشون صحبت میکرد. ایشون با تمام بی اعتنایی گفتند که(( مادرم نمی دونه دو ترم مشروط شدم ، بیچاره خیال میکنه  من این ترم 20 واحد برداشتم  ولی نمی دونه که بهم بیشتر از 12 واحد ندادن. بابام نمیدونه که هنوز 2 ترمه دیگه دارم خیال میکنن این ترم تموم می کنم.

بعد دوستشون ازش سوال کرد که می خوای چیکار کنی ؟  هیچی یه دروغی سر هم می کنم  میگم که قوانین عوض شده  فعلا باید دو ترم اضافه تر بخونم .))

واقعا درد این دانشجو چی میتونه باشه ؟ ایا چیزی جز بی هدفی نیست.

 هدفی که تنها با مشخص شدن مسیرزندگی به دست میاد .و مسیر زندگی فقط با یه چیز مشخص میشه  واون هم شناخت درست دین ، مذهب و عقاید و ایمان وباورهاست.

بیاید به همدیگه در این راه کمک کنیم .

به امید روزی که قران هرروز چندین بار ختم بشه.


 نوشته شده توسط نوروزی در جمعه 85/6/3 و ساعت 11:51 عصر | نظرات دیگران()

ان چهل و دو نفر.

 

اگه موافقید یه روایت تکون دهنده رو با  هم بخونیم  بسم الله............ پیشنهاد می کنم تا اخرش بخونید.واقعا روی ادم بد جوری تاثیر میگذاره.......

شیخ علی اهل  دروغ ویا شیادی نبود.او از شیعیان خوش نام ع نیک سیرت و متقی شهر حله بود.به همین خاطر از ان چهل نفر را که دعوت کرد نه نگفتند.تعجب کردند با بهت به شیخ علی خیره شدند .از او خواستند حرفش را دوباره سه باره تکرار کند.ولی نه نگفتند.

همه شادمان شدند .همه قبول کردند.و همه ی ان چهل نفر همراه با قصاب و شیخ علی شب جمعه در حیاط خانه ی شیخ علی گرد امدند.

با طهارت و رو به قبله نشستند به ذکر صلوات ودعا.اما حواس هر کسی جای دیگری بود.

یکی به در یکی به اسمان یکی به اطراف ، یکی به...

یعنی امشب امام زمانم را می بینم؟

((شیخ علی اهل دروغ نیست .پس یقینا وعده ای به او دادندکه او هم  این بشارت را به ما داده ولی........))

دلم شور می زند بدجوری نمی دونم چرا؟نکند گناهانم ..

شیخ علی بارها با امام زمان عجل الله تعالی فرج الشریف نجوا کرده که))چرا هنوز شما در پرده غیب و از دیده پنهان هستید.در حالی که یاران وعاشقان شما همچون برگ درختان وقطرات باران در همه بلاد شیعه بیدار شده اند.ودر همین شهر حله بیش از هزار یاور دارید پس چرا ظهور نمی کنید و دنیا را پر از عدل وداد نمی کنید؟!))

تا ان روز که در بیابان همین سخنان رو با امام زمان عجل الله تعالی فرج الشریف می گفت و نا گهان در مقابل خود عرب بادیه نشین را دید .مرد از او می پرسد:

((جناب شیخ این همه عتاب و خطاب ها رو به چه کسی می گویید؟))

شیخ پاسخ میدهد ((خطاب من به حجت وقت، حضرت امام زمان عجل الله تعال فرج الشریف است .ایشان در این زمان این همه یاران خالص مخلص و صمیمی دارند.

در همین شهر حله هزارنفر از انها هستند .ظلم و جور نیز عالم رو فراگرفته است .پس چرا ان حضرت ظهور نمی فرمایند؟))

وان مرد پاسخ داد ((یا شیخ !من صاحب الزمان هستم .....))

در همان دیدار امام (عج) به او فرموده بود ((...برو مخلصین واقعی مرا که می شناسی

دعوت کن و در شب جمعه برای انها در صحن منزلت مجلسی مهیا کن..))

 

و همچنین امام فرموده بود که ان مرد قصاب را که از شیعیان بود دعوت کند و دو بزغاله

پشت بام خانه اش بگذارد تا ایشان تشریف بیاورند و واقعیت را به شیخ بفهمانند.

چهل نفر از بزرگان و نیکان شیعه به همراه شیخ و مرد قصاب تا نیمه های شب منتظر به دعا وراز و نیاز گذراندند .که ناگهان نور عظیمی در اسمان پدیدار شد و سراسر افق را روشن کرد .نوری درخشنده تر از خورشید .

نور ارام ارام نزدیک شد تا بر بالای خانه شیخ قرار گرفت .

لحظاتی گذشت رعشه ای پنهان در بد نها در گرفت. گلو ها خشک شد. چهل و دو مرد پلک نمی زدند.صدایی از پشت بام بلند میشود.............................

 

 

ان قصاب را می خواند قصاب بر می خیزد وب پشت بام میرود بعد از لحظاتی ناگهان خونی کف کرده و داغ از ناودان در صحن حیات جاری میشود ولوله ای در جمع می افتد.همه با چشم های از حدقه در امده که در حیاط جاری است خیره شده اند.باز همان

صدا واین بارشیخ را می خوان د .شیخ بر می خیزد به جمع نگاهی می کند وهمه با وحشت به او

شیخ میرود و لحظاتی بعد دوباره جوی خون تازه است که ا زناودان فرو میریزد.همه بر می خیزند.کسانی که جلو حیاط بودند عقب عقب می روند کسی در را می گشاید به هم میریزند.همدیگ ر ا هل میدهند.و از در خود را به کوچه می اندازند.

حضرت بود و شیخ علی وقصاب و دو بزغاله ی ذبح شده کنار ناودان.

الان به صحن خانه برو وان چهل نفر را دعوت کن که بربام بیایند.ومرا دیدارکنند.

شیخ از بام پایین امد اما کسی در حیات نبود همه رفته بودند.شیخ بازگشت.در حالی که به چهل برگزیده از میان هزار برگزیده می اندیشید پس چرا رفتند؟ چرا گریختند؟ مگر این ها مشتاق لقای اقایشان نبودند؟

چون به پش بان برگشت و انچه دیده بود باز گفت حضرت فرمودند ((دیگر این قدر عتاب و خطاب مکن )) این شهر حله بود که می گفتی بیش از هزار نفر از مخلصین ما دران هستندپس چرا از این افراد انتخاب شده هیچ کس غیر از تو وقصاب نماند؟! شهر های دیگر را نیز به همین نحو قیاس کن.!))

وامام عجل الله فرجه الشریف از نظر شیخ علی و ضصاب غایب شدند.

از ان پس شیخ دیگر هیچ نگفت وان بقعه را مرمت کرد و به نام مقدس حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرج الشریف نامگذاری کرد.

 

به نظر شما اگر ما هم جزئ ان چهل نفر بودیم چیکار می کردیم .فرار می کردیم یا برای مردن در راه اقا امام زمان به پشت بام میرفتیم.

بیشتر فکر کنیم............

یا مهدی ادرکنی.............

 

 

 

 


 نوشته شده توسط نوروزی در پنج شنبه 85/6/2 و ساعت 12:30 صبح | نظرات دیگران()

1-جزء اول با خودم (نوروزی البته ایه بقره رو کامل می خونم)

 

2-جزء دوم با اقای آرمین حاجی خانی

 

3-جزء سوم با خانم لیلا نوروزی

 

4-جز چهارم با خانم سولماز دهقانی

 

5-جزء پنجم با خانم سحر کیان فر

 

6-جز ششم با خانم سارا نوروزی

 

7-جز هفتم با اقای وحید نوروزی

 

8-جزء هشتم با خانم مهناز فتحی

 

9_جزء نهم با خانم نیلوفر کیان فر

 

10_جزء دهم با خانم رویا کیان فر

 

11_جزءیازدهم با خانم شکوفه جعفری

 

12_جزء دوازدهم با خانم مقیمی (باران البته ایشون خودشون انتخاب نکرده بودن من به اجازه ی ایشون انتخاب کردم)

 

13_جزء سیزدهم با اقای سید محمد حسین فتحی

 

14_جز چهاردهم با خانم لیلا صالحی

15-جزء پانزدهم با خانم لیلا محمد زاده

16_جزء شانزدهم با اقای بهنام بیگدلی

17_ جزء هفده ام با اقای بهروز بگدلی

18_جزء هجد ه ام با اقای بهزاد بیگدلی

19_ جزءنوزدهم با خانم سعیده عسگری

20_جزو بیستم با خانم میترا دهقانی

21_جزء بیست و یکم با خانم سمیه مقصودی

22-جزءبیست و دوم با خانم رحمانی

23_جز ء بیست و سوم برای دوست اقای فتحی

24_جزءبیست . چهارم با خانم یا اقای حیدری

25_جز ؤبیست و پنجم با خانم نفیسه کلانتری

26_جزء بیست وششم با اقای حامد عزیز خانی

27_جزء بیست و هفتم با خانم مهتا دودانگه

28_جزئ بیست و هشتم با خانم مهسا دودانگه

29_جزء بیست و نهم با خانم میترا دودانگه

 

30-جز ء سی ام با خانم راضیه

 

از صمیم قلب برای کسانی که به این ندا گوش فرا دادند ارزوی موفقیت می کنم و ازشون التماس دعا دارم.

امروز همه ی جز ها تمام شد .موفق باشید.دعا یادتون نره


 نوشته شده توسط نوروزی در چهارشنبه 85/6/1 و ساعت 1:6 صبح | نظرات دیگران()

به مناسبت مبعث پیامبر اکرم (ص)

خواستیم حرکتی را در جهت پیشبرد اهداف دینی به انجام برسانیم.به همین منظور از شما دوستان علاقه

مند به ختم قران می خواهیم که در این راه با ما باشید.

 

به امید خدای متعال این ببرنامه رو از فردا اغاز می کنیم.

دوستان علاقه مند میتوانند در قسمت نظرات ایات انتخاب خود را انتخاب کنند .

.تا پایان چهل روز این ایات رو تلاوت کنن.

در احادیث امده که پس از ختم قران هر انچه را که از خدای متعال بخواهید برایتان براورده میسازد.

بیشتر از این منتظر ننشینید.

ما منتظریم.


 نوشته شده توسط نوروزی در سه شنبه 85/5/31 و ساعت 1:25 صبح | نظرات دیگران()

محمد دشتی رحمه الله

از اغاز تحصیلا ت حوزوی که ترجمه های موجود را مطا لعه می کردم.

و کاستی های مفهومی را می یافتم ، نگران و در فکر چاره اندیشی بودم که یکی از نوشته های جرج جرداق مسیحی را خواندم که اعتراف کرده بود: ))جاذبه های کلمات امام علی (ع) شوری در من ایجا د کرد که 200بار نهج البلاغه را مطالعه کردم.))

چنان بر خود لرزیدم و به تعصب و غرور اعتقادی من ضربه وارد شد که تا مدتی حالت عادی نداشتم.برخود نفرین کردم که چرا یک مسیحی 200بار نهج البلاغه را می خواند من که خود را از شیعیان امام علی (ع) می شمارم و ادعای محبت  ولایت را دارم به راستی چند بار نهج البلاغه را خوانده ام.؟وبا مفاهیم ارزشمند ان چه میزان اشنایی دارم؟

 

به راستی که چه درد بزرگی است برای جامعه ی شیعه که برای یک بار هم که شده

حتی نگاه کوتا هی به مطالب ان نداشته ایم.

اصلا چرا راه دوری می رویم ایا جز این است که خیلی از ما ها فقط در ماه رمضان کتاب قران رو پیش رویمان باز می کنیم.همه ی این ها درد بزرگی است.

دردی که همه از شناخت ناکافی ما از این دین و مذهب نشات میگیرد.

به راستی برای چه این دین رو انتخاب کردید ؟ ایا اعتقاد محکمی پشتوانه اش هست یا نه؟ ایا تا به حال با یقین تشهد را سر داده ایم.

همانطور که میدانیم دین با عقل استوا رمیشه و سر پا می ایسته .تعبد بدون معرفت به هیچ دردی نمی خوره .همونطور که حضرت علی (ع ) در نهج البلاغه می فرماید که

((دانش ، راه بر عذر و بهانه جویی می بندد.))

مطمئنا ایمان واعتقادی که با اگاهی  به دست بیا د  با هر تلنگر ساده ای از بین نمی ره.

و به یقین ظواهر و تجملات دنیوی نمی تونه زیبایی های این اعتقادت رو کم رنگ تر کنه .


حدیث امروز

خوشا به حال کسی که علم و عملش ، دوستی و دشمنی ایش ، گرفتن و رها کردنش،

سخن گفتن و سکوتش همه خالص برای رضای خدا باشد.


 واما سوال این پست ما

 

پیامبر اکرم (ص) می فرماید :

شقی ترین مردم کسی است که من در نزد او نام برده شوم و ................0

 

شما جای خالی را با چه جمله ای پر می کنید؟؟؟؟؟؟

 

اما جوا ب سوال پست قبلی که مطمئنا همه ی شما میدونستید ولی جواب ندادید.به هر حال منتظرم که جواب سوال این پست رو بدید.

 

حضرت فاطمه (س) اولین کسی است که وارد بهشت میشود.


ایا میدانستید :

هر که بگوید ((الهم صل علی محمد وال محمد)) حق تعالی به او عطا فرماید ثواب هفتاد دو شهید و از گناهان بیرون می اید مانند روزی که از مادر متولد شده است.

حضرت رسول اکرم(ص)

 

پس اونایی که میدونستن 20 ایه ی اول سوره ی بقره رو بخونن.

 واونایی که نمی دونستن 21ایه ی بعدی سوره بقره رو بخونن.

 

اگه همین جوری پیش بریم شاید حدود 2 ماه دیگه کاملا با هم ختم قران کنیم.

با ما باشید.

در ضمن منتظر نوشته های قشنگ شما هستیم.

به نظر شما خوب نیست ادم هر ماه یه نامه برای خدا بنویسه .

نامه ی اول رو من می نویسم ولی فکر می کنم شما هم حرف هایی برای گفتن دارید.


 نوشته شده توسط نوروزی در سه شنبه 85/5/31 و ساعت 12:29 صبح | نظرات دیگران()
   1   2      >

بالا

بالا